كد موسيقي براي وبلاگ


http://www.20st.ir/probuy.php?wid=34148&id3=35976 Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر


ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


تبلیغات پیامکی http://www.20st.ir/probuy.php?wid=34148&id3=35976 بی هم نفست نفس کشیدن محال استhttp://www.20st.ir/probuy.php?wid=34148&id3=35976
http://www.mobiledaran.ir/probuy.php?wid=34148&id3=58258
بی هم نفست نفس کشیدن محال است
ما 1نفریم


گاهی اوقات

با زرد مينويسم چون رنگ پاييزه چون عاشق پاييزم چون رنگ خودمه چون زرد شدم خشكيدم

گاهي اوقات فكر ميكني عاشقته ولي اينطور نيست

دلتون از سنگه آقا

دلمون داره از سنگ ميشه ااااااااااااااااااااااااااااااقا

چه خوش بودم من با اين فكر

چه عذابها رو تحمل كرد فقط واسه اينكه فكر ميكردم عاشقمه

ديروز درست راس ساعت 2:24:28 بود كه ترك كرديم همديگرو

ساعتمو تو همين ساعت گذاشتم مونده

ديگه گذر زمان چه فرقي داره بي هم نفس؟؟؟؟

چقدر بي تفاوت ازم گذشت

اين همون محسنيه كه ميگفت حتي 1 ثانيه بي من نميتونه ادامه بده

الان حتي راحتتر از قبله

من مزاحم بودم

1آدمي كه فقط بلده گير بده و حساس بشه رو همه چي

سوال پيچت كنه از دوستات دورت

حالا خوشي با همونا

منم به خوشي تو خوشم

حتي 1 اس هم ندادي

حتي اينجا هم چيزي ننوشتي

البته كلا ديگه يادت رفته اينجارم

اشكال نداره شاد باشچ

ولي همين جا 1حرف ميزنم و 1قول به خودم ميدم

كه تا همين جمعه منتظرت ميمونم كه بزنگي و از دلم تموم اين ناراحتيا رو در بياري

بهم بگي بي من سخته

ولي اگه از جمعه گذشت ديگه ج نميدم

ديگه واسم مهم نيستي چون بهم 1چيز ثابت ميشه اونم اينه كه رفتي خوشياتو كردي و وقتي ديدي از همه خسته شدي و تازه جاي خالي منو حس كردي

يعني ديگه جايي ندارم .

 


چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:,

|
 

تصمیم

اين 1 تصميم جديه

اين 1عذابه

اين 1 راهه

آخرش معلوم نيست

ولي ميخوام برم

ميخوام جدا شيم محسن

ديگه بسه

بهتره 1تصميم درست بگيريم

دوستي طولاني هميشه مشكل بوجود مياره

ما بايد جداشيم

بايد عشقمونو محك بزنيم

من بهش شك كردم

چه عشق خودم و چه تو

بايد درستش كرد

زندگيم شده فكرو خيال

قرارمون بود سال ديگه

بياي واسه هم بشيم

به همه بگيم كه عاشقيم

برو ببين بي من ميتوني يا نه؟

منتظرم


سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,

|
 

عکس های جدید عاشقانه و زیبا


پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,

|
 

آرزو كردم كه در جشن ميلادت تك ستاره آسمان چشمانت باشم

تا در آغوشت طولانيترين شبم را تقديمت كنم

و در كلبه انتظارت بوسه هايم را ميهمانت

تولدت مبارك


پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,

|
 

عزيزم بهترينا رو واست آرزو ميكنم

Lustful!


پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,

|
 


پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,

|
 

بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

بوووووووووووووووووووووووووووووووووس

بووووووووووووووووووووووووووووس

بوووووووووووووووووووووس

بوووووووووووووس

بوووووووس

بووووس

بووس

بوس

 


پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,

|
 

http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up2/88306653850313480031.gif


پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,

|
 

واااااااااااااااااااااااااااااااااااش ببين 25 فروردين و چي كردي تو

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شرمنده ي حضورت كردي

همسرم

محسنم

تولدت مبارك

هزار بار مبااااااااااااااااااااااااارك


پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,

|
 

امروز بهترين روز دنياست

كي ميدونست اين بچه اي كه توي 26 سال پيش تو چنين روزي بدنيا اومد

1روزي مثل امروز بشه دنياي من


پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,

|
 

افسانه

salam azizam natunestam vasat nazar bezaram b nachar daram inja minevisam in dastane (roze khoshkide)jaleb bud vali heyf k faghat dastane.


سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,

|
 



اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1 
 اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =
10
اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =
100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر  جلوی عدد یک میگذاریم=
1000
                                         
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست 
پس ان انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت 
=
=
=
=
=
=


نتیجه : اگر اخلاق نباشد  انسان خدای ثروت و اصل و نسب و زیبایی هم باشد هیچ نیست


دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,

|
 

 

هر شب ، ساعت ها می نویسم ...
اما ، همه را در چند ثانیه پاک می کنم ...!!
دلم نمی آید شب زیبای بعضی ها را خراب کنم !!

دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:,

|
 

یه داستان جالب(رز خشکیده)

 

داستان زیبای شاخه گل خشکیده ، اولین و بینظیر ترین داستانهای عاشقانه میباشد ،
خواندنی و جذاب !! پیشنهاد میشود این داستان را بخوانید هرچند به کوتاهی
داستانهای دیگر نیست اما از همه زیبا تر است !!
حتما چند دقیقه وقت خودتان را به خواندن این داستان قشنگ بگذارید و لذت ببرید !!
داستان زیبای گل خشکیده

 قد بالای ۱۸۰، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و 
این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.
توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .
چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از
لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک
کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .
تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان ، یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آن
را از قاب ذهنم بیرون کشید.
از این بهتر نمیشد. محسن همانی بود که میخواستم ( البته با کمی اغماض!) ولی خودش
بود . همان قدر زیبا ،با وقار ، قد بلند ، با شخصیت و 
در همان نگاه اول چنان مجذوبش شدم که انگار سالها عاشقش بوده ام و وقتی فردای آن روز
مرجان قصه ی دلدادگی محسن به من را تعریف کرد ، فهمیدم که این عشق یکطرفه نیست.
وای که آن روز ها چقدر دنیا زیباتر شده بود . رویاهایم به حقیقت پیوسته بود و دنیای واقعی در
نظرم خیال انگیز مینمود.
به اندازه یی که گاهی وقت ها میترسیدم نکند همه ی اینها خواب باشد .
اما محسن از من مشتاق تر بود و به قدری در وصال مان عجله داشت که میخواست قبل از
رفتن به سربازی به خواستگاری ام بیاید و با هم نامزد بشویم.
ولی پدرم با این تعجیل مخالفت کرد و موضوع به بعد از اتمام دوران خدمت محسن موکول شد.
محسن که به سربازی رفت ، پیوندمان محکم تر شد . چرا که داغ دوری ، آتش عشق را در
وجودمان شعله ورتر کرده بود و اگر قبل از آن هفته یی یک بار با هم تماس داشتیم ، حالا هر
روز محسن به من تلفن میکرد و مرتب برایم نامه مینوشت.
هر بار که به مرخصی می آمد آن قدر برایم سوغاتی می آورد که حتی مرجان هم حسودی
اش میشد !
اما درست زمانی که چند روزی به پایان خدمت محسن نمانده بود و من از نزدیکی وصال مان در
پوست خود نمیگنجیدم ، ناگهان حادثه یی ناگوار همه چیز را به هم ریخت .
انفجار یک مین باز مانده از جنگ منجر به قطع یکی از پاهای محسن شد
این خبر تلخ را مرجان برایم آورد همان کسی که اولین بار پیام آور عشق محسن بود .
باورم نمیشد روزهای خوشی ام به این زودی به پایان رسیده باشند .چقدر زود آشیان آرزوهایم
ویران شده بود و از همه مهمتر سوالاتی بود که مرا در برزخی وحشتناک گرفتار کرده بود . آیا
من از شنیدن خبر معلولیت محسن برای خودش ناراحت بودم یا اینکه . . .
آیا محسن معلول ، هنوز هم میتوانست مرد رویاهایم باشد ؟ آیا او هنوز هم در حد و اندازه
های من بود ؟!
منی که آن قدر ظاهر زیبای شوهر آینده ام برایم اهمیت داشت !!
محسن را که آوردند هنوز پاسخ سوالاتم را نیافته بودم و با خودم در کشمکش بودم .
برای همین تا مدتها به ملاقاتش نرفتم تا اینکه مرجان به سراغم آمد .
آن روز مرجان در میان اشک و آه ، از بی وفایی من نالید و از غم محسن گفت . از اینکه او
بیشتر از معلولیتش ، ناراحت این است که چرا من ، به ملاقاتش نرفته ام .
مرجان از عشق محسن گفت از اینکه با وجود بی وفائی من ، هنوز هم دیوانه وار دوستم دارد و
از هر کسی که به ملاقاتش می رود سراغم را میگیرد.
هنگام خداحافظی ، مرجان بسته یی کادو پیچی شده جلویم گرفت و گفت:
این آخرین هدیه یی است که محسن قبل از مجروحیتش برایت تهیه کرده بود . دقیقا نمیدونم
توش چیه اما هر چی هست ، محسن برای تهیه ی اون ، به منطقه ی مین گذاری شده رفته
بود و . . . این هم که می بینی روی کادوش خون ریخته ، برای اینه که موقع زخمی شدن ، کادو
دستش بوده و به خاطر علاقه ی به تو ، حاضر نشده بود اون رو از خودش دور کنه .
بعد نامه یی به من داد و گفت :
این نامه رو محسن امروز برای تو نوشت و گفت که بهت بگم :
( نامه و هدیه رو با هم باز کنی )
مرجان رفت و ساعت ها آن کادوی خونین در دستم بود و مثل یک مجسمه به آن خیره مانده
بودم اما جرات باز کردنش را نداشتم .
خون خشکیده ی روی آن بر سرم فریاد میزد و عشق محسن را به رخم میکشید و به طرز فکر
پوچم ، میخندید.
مدتی بعد یک روز که از دانشگاه بر میگشتم وقتی به مقابل خانه مان رسیدم ، طنین صدای
آشنائی که از پشت سرم می آمد ، سر جایم میخکوبم کرد .
_ سلام مژگان . . .
خودش بود . محسن ، اما من جرات دیدنش را نداشتم .
مخصوصا حالا که با بی وفائی به ملاقاتش نرفته بودم .
چطور میتوانستم به صورتش نگاه کنم !
مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه دوباره صدایم کرد
و این بار شنیدن صدایش لرزه بر اندامم انداخت .
_ منم محسن ، نمی خوای جواب سلامم رو بدی ؟
در حالی که به نفس نفس افتاده بودم بدون اینکه به طرفش برگردم گفتم
_ س . . . . سلام . . .
_ چرا صدات میلرزه ؟ چرا بر نمی گردی ! نکنه یکی از پاهای تو هم قطع شده که نمیتونی این
کار رو بکنی ؟
یا اینکه نکنه اونقدر از چشات افتادم که حتی نمی خوای نگام کنی ! . . .

این حرفها مثل پتک روی سرم فرود می آمدند . طوری که به زور خودم را سر پا نگه داشته
بودم .
حرفهایش که تمام شد . مدتی به سکوت گذشت و من هنوز پشت به او داشتم .
تا وقتی که از چلق و چلق عصایش فهمیدم که دارد میرود .
آرام به طرفش برگشتم و او را دیدم ، با یک پا و دو عصای زیر بغلی . . . کمی به رفتنش نگاه
کردم ، ناگهان به طرفم برگشت و نگاهمان به هم گره خود .
وای ! که چقدر دوست داشتم زمین دهان باز میکرد و مرا می بلعید تا مجبور نباشم آن نگاه
سنگین را تحمل کنم .
نگاهی که کم مانده بود ستون فقراتم را بشکند !
چرایش را نمیدانم . اما انگار محکوم به تحمل آن شرایط شده بودم که حتی نمیتوانستم
چشمهایم را ببندم .
مدتی گذشت تا اینکه محسن لبخندی زد و رفت . . .
حس عجیبی از لبخند محسن برخاسته بود . سوار بر امواج نوری ، به دورن چشمهایم رخنه
کرد و از آنجا در قلبم پیچید و همچون خون ، از طریق رگهایم به همه جای بدنم سرایت کرد .
داخل خانه که شدم با قدمهای لرزان ، هر طور که بود خودم را به اتاقم رساندم و روی تختم ولو
شدم . تمام بدنم خیس عرق شده بود . دستهایم می لرزید و چشمهایم سیاهی میرفت . اما
قلبم . . .
قلبم با تپش میگفت که این بار او میخواهد به مغزم یاری برساند و آن در حل معمائی که از
حلش عاجز بودم کمک کند .
بله ، من هنوز محسن را دوست داشتم و هنوز خانه ی قلبم از گرمای محبتش لبریز بود که
چنین با دیدن محسن ، به تپش افتاده بود و بی قراری میکرد.
ناخودآگاه به سراغ کادو رفتم و آن را گشودم . داخل آن چیزی نبود غیر از یک شاخه گلی
خشکیده که بوی عشق میداد .
به یاد نامه ی محسن افتادم و آن را هم گشودم .
( سلام مژگان ، میدانم الان که داری نامه را میخوانی من از چشمت افتاده ام ، اما دوست دارم
چیز هائی در مورد آن شاخه گل خشکیده برایت بنویسم . تا بدانی زمانی که زیبائی آن گل مرا
به هوس انداخت تا آن را برایت بچینم ، میدانستم گل در منطقه خطرناکی روییده ، اما چون تو
را خیلی دوست داشتم و میخواستم قشنگترین چیز ها برای تو باشد . جلو رفتم و . . .
بعد از مجروحیتم که تو به ملاقاتم نیامدی ، فکر کردم از دست دادن یک پا ، ارزش کندن آن گل را
نداشته .
اما حالا که دارم این نامه را می نویسم به این نتیجه رسیده ام که من با دیدن آن گل ، نه فقط
به خاطر تو ، که درواقع به خاطر عشق خطر کردم و جلو رفتم ، عشق ارزش از دست دادن جان
را دارد ، چه برسد به یک پا و … )
گریه امانم نداد تا بقیه ی نامه را بخوانم . اما همین چند جمله محسن کافی بود ، تا به تفاوت
درک عشق ، بین خودم و محسن پی ببرم و بفهمم که مقام عشق در نظر او چقدر والا است و
در نظر من چقدر پست ….
چند روزی گذشت تا اینکه بر شرمم فایق آمدم . به ملاقات محسن رفتم و گفتم که ارزش
عشق او برای من آن قدر زیاد است که از دست دادن یک پایش در برابر آن چیزی نیست و از او
خواستم که مرا ببخشد.
اکنون سالها ست که محسن مرا بخشیده و ما درکنار یکدیگر زندگی شیرینی را تجربه میکنیم.
ما ، هنوز آن کادوی خونین و آن شاخه گل خشکیده را به نشانه ی عشق مان نگه داشته
ایم..! 


شنبه 19 فروردين 1391برچسب:,

|
 

بهار زندگی

من از قصه زندگی ام نمی ترسم
من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.
ای بهار زندگی ام
اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست
اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد
برگرد
باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را
باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا
باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.
بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم
بدان که قلب من هم شکسته
بدان که روحم از همه دردها خسته شده.
این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.
بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام


چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,

|
 

نامه ای از فاصله ها

 

ای که تقدیر تو را دور ز من ساخت سلام!

نامه‌ای دارم از فاصله‌ها، چند شب بود که من خواب تو را می‌دیدم. خواب دیدم که فراری هستی!
می‌گریزی از شهر، پاسبانان همه جا عکس تو را می‌کوبند.
جارچی‌ها همه جا نام تو را می‌خوانند. در همه کوی و گذر قصه‌ی تبعید تو بود!

 

مردم و تیر و تفنگ، اسب‌هایی چابک..
متهم: قاتل گل‌های سپید، جایزه: یک گل رُز..
و تو می‌دانی من عاشق گل‌های رُزم!

دوست دارم بنویسی به کجا خواهی رفت؟ مردم شهر چرا در پی تو می‌گردند؟

نگرانت شده‌ام، بی‌جوابم مگـذار..


چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,

|
 

همیشه کم میارمت

 

همین که می‌نویسم و به واژه می‌کشم تو رو
دوباره بار غم می‌شینه روی شونه‌های من

همین که می‌شکفی مثِ یه گل میون دفترم
دوباره گرمی‌لبات دوباره گونه‌های من

 

همین که میری از دلم، قرار آخرم میشی
دوباره زخم میخورم، دوباره باورم میشی

همیشه کم میارمت همیشه کم میارمت نمیشه که نبارمت

گریه فقط کار منه تو اشکاتو حروم نکن
به واژه‌ای نمی‌رسی اینجوری پرس و جو نکن

فاصله‌ها مال منن تو فاصله نگیر ازم
بمون که باورت بشه گریه نمیشه سیر ازم

همیشه کم میارمت همیشه کم میارمت نمیشه که نبارمت


چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,

|
 

آرامتر بگذر

اي مسافر !  اي جدا ناشدني ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببينمت .
بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .
آه ! که نميداني ... سفرت روح مرا به دو نيم مي کند ... و شگفتا که زيستن با نيمي از روح تن را مي فرسايد ...
بگذار بدرقه کنم واپسين لبخندت را و آخرين نگاه فريبنده ات را .
مسافر من ! آنگاه که مي روي کمي هم واپس نگر باش . با من سخني بگو . مگذار يکباره از پا در افتم ... فراق صاعقه وار را بر نمي تابم ...
جدايي را لحظه لحظه به من بياموز...    آرام تر بگذر ...
وداع طوفان مي آفريند... اگر فرياد رعد را در طوفان وداع نمي شنوي ؟! باران هنگام طوفان را که مي بيني !  آري باران اشک بي طاقتم را که مي نگري ...
من چه کنم ؟ تو پرواز مي کني و من پايم به زمين بسته است ...
اي پرنده ! دست خدا به همراهت ...
اما نمي داني ... نمي داني که بي تو به جاي خون اشک در رگهايم جاريست ...
از خود تهي شده ام ... نمي دانم تا باز گردي مرا خواهي ديد ؟؟؟


چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,

|
 

من عاشق این شعرم

 


ﻣـﻦ ﻫﻤـﻮن ﺟﺰﻳﺮه ﺑﻮدم
‫ﺧﺎﻛﻲ و ﺻﻤﻴﻤﻲ و ﮔﺮم
‫واﺳﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺎزی ﻣﻮﺟﻬﺎ
‫ﻗـﺎﻣـﺘـﻢ ﻳـﻪ ﺑـﺴﺘﺮ ﻧـﺮم

 


ﻳـﻪ ﻋﺰﻳـﺰ دردوﻧـﻪ ﺑـﻮدم
‫ﭘﻴﺶ ﭼﺸﻢ ﺧﻴﺲ ﻣﻮﺟﻬﺎ
‫ﻳﻪ ﻧﮕﻴﻦ ﺳﺒﺰ ﺧﺎﻟﺺ
‫روی اﻧـﮕﺸـﺘﺮ درﻳـﺎ

ﺗﺎ ﻛﻪ ﻳﻚ روز ﺗﻮ رﺳﻴﺪی
‫ﺗـﻮی ﻗـﻠـﺒﻢ ﭘـﺎ ﮔـﺬاﺷﺘﻲ
‫ﻏﺼﻪﻫﺎی ﻋـﺎﺷـﻘﻲ رو
‫ﺗﻮ وﺟﻮدم ﺟﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻲ

زﻳـﺮ رﮔـﺒـﺎر ﻧـﮕﺎﻫـﺖ
‫دﻟﻢ اﻧﮕﺎر زﻳﺮ و رو ﺷﺪ
‫ﺑﺮای داﺷـﺘﻦ ﻋﺸﻘﺖ
‫ﻫﻤﻪ ﺟﻮﻧﻢ آرزو ﺷﺪ

ﺗﺎ ﻧﻔﺲ ﻛﺸﻴﺪی اﻧﮕﺎر
‫ﻧـﻔﺴﻢ ﺑﺮﻳـﺪ ﺗﻮ ﺳﻴﻨﻪ
‫اﺑﺮ و ﺑﺎد و درﻳﺎ ﮔﻔﺘﻦ
‫ﺣـﺲ ﻋـﺎﺷﻘﻲ ﻫﻤﻴﻨﻪ

اوﻣﺪی ﺗﻮ ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﻢ
‫ﺑﻲ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﭘﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻲ
‫اﻣـﺎ ﺗـﺎ ﻗـﺎﻳـﻘﻲ اوﻣﺪ
‫از ﻣﻦ و دﻟﻢ ﮔﺬﺷﺘﻲ

رﻓﺘﻲ ﺑﺎ ﻗﺎﻳﻖ ﻋﺸﻘﺖ
‫ﺳﻮی روﺷـﻨﻲِ ﻓـﺮدا
‫ﻣـﻦ و دل اﻣـﺎ ﻧـﺸﺴﺘﻴﻢ
‫ﭼﺸﻢ ﺑﻪ راﻫﺖ ﻟﺐ درﻳﺎ

دﻳﮕﻪ رو ﺧﺎك وﺟﻮدم
ﻧﻪ ﮔﻠﻲ ﻫﺴﺖ ﻧﻪ درﺧﺘﻲ
‫ﻟﺤﻈﻪﻫـﺎی ﺑـﻲ ﺗﻮ ﺑﻮدن
ﻣـﻴﮕﺬره اﻣﺎ ﺑﻪ ﺳـﺨﺘﻲ

دل ﺗـﻨﻬﺎ و ﻏﺮﻳﺒﻢ
داره اﻳﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﻴﻤﻴﺮه
‫وﻟﻲ ﺣﺘﻲ وﻗﺖ ﻣﺮدن
ﺑﺎز ﺳﺮاﻏﺘﻮ ﻣﻴﮕﻴﺮه


ﻣﻴﺮﺳﻪ روزی ﻛﻪ دﻳﮕﻪ
ﻗﻌﺮ درﻳـﺎ ﻣﻴﺸﻪ ﺧﻮﻧﻢ
‫اﻣﺎ ﺗﻮ درﻳﺎی ﻋﺸﻘﺖ
ﺑﺎز ﻳﻪ ﮔﻮﺷﻪای ﻣﻲﻣﻮﻧﻢ

 


چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,

|
 

عشق و احساس

 

 




میخواهـــــــــــــــــــم پـــــــــــــــــرواز کنم  

پـــــــرواز بـا پــــــــــــــــــــــر خیـــــــــــال تــــــــــــو  
                    
تـا اوج

تـا آنجــا کـه جــــز مـــــــن و تـــــو کســی نبـاشـــــد
دلــ ـــ ــــم...
        یکــــــ مــــــــزرعــه مـی خـــــواد 
                                   یکـــــــ تــــــــــــــــــــو   
                                                          یکـــــ مــــــــــــــــن

چـه پــر هیـاهــــــوست
وقتـــی ستـــــاره هـا بـه هـم آغـــ ـــ ــوشی مـا
           چشمــک مـی زننـــد
                    و مهتــــاب رقــــــص نــــورش را
                                       در بستـــــر عـاشقانــ ـــ ـــه ی مـا اجـــرا مـی کنـــد

و مـا از شـــادی ایـن عشــ ـــ ــ ــق
ماننــد آفتــــاب در طلــــوع فــ ـــ ــردایـی دیگــــر
                                                  درهـــــم ذوب مـی شـویــــــم
و چـه خیـالــی ست ایـن پــ ــ ــرواز
                           وقتـــی مـی دانـــــــــــــــم
                                                        تـــ ــ ــ ــو هیـــــــــچ گاه
در زندگــــــی مــن
                      طلــــــــوع نخواهــ ــ ــ ــی کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد    




در خلـــــــــــوت ســـــــرد ایــن اتــــاق
                        دنیــــایـم را بـا تـــــــــــــــــــــو

                                        گــــرم گــــرم نقــــــــاشـی مـی کنـــــــــــــــــــــــــم
درختــــی مـی کشـــــــم
                                 بلنـــــــــــد

                            بـه بلنــــــــدای قــــامت ســــــــرو مـــاننـدت
گلــــی مـی کشـــــــــــم
      ســــــــرخ

                  بـه سـرخــــــــی لبـــان عــــــــاشقت
رنگیــــن کمــانـی مـی کشــــم
         رنگیــــن

                    بـه رنگینـــی روزهــــــای شـــاد بـا تـــــــــو بـــودن
آجـــرهـای دلتنگــــــــی را

یکــــ بـه یکـــ بـه روی هــم مـی گــــذارم
                               و خانــــــــه ای مـی ســـــــازم از وجــــــــــــــــــــــــــودت

وجــــــــــــودی کـه روزی
         تسکیــــن
                           دلتنگــــــــــــــــــــــی هـایـم بــــــــود




آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد                
                       
                                            بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است               

                                                مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست 

باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق                  

                                       وسکوت تو جواب همه مسئله هاست




وقتی می رفتی
چشمت هنوز
جنگلی متلاطم بود
و دریایی آرام
همه ستاره های دنباله دار مرده بودند
و باران
همه پنجره ها را شکسته بود
ندیدی که چگونه سردم شد
و چگونه آه کشیدم
خاطرات با تو بودن را  
وقتی رفتی
ریشه هزار شعر نگفته
در بوته های پاییزی خشکید
و من دست ویرانم را
برای گرفتنت دراز کردم
اما چه سود؟؟



یکی بود یکی نبود، اونکه بود تو بودی،                                     
               
                           اونکه تو قلب تونبود من بودم.

یکی داشت یکی نداشت،اونکه داشت تو بودی،                              

                                    اونکه جزتو کسی رو نداشت من بودم.

یکی خواست یکی نخواست،اونکه خواست تو بودی،                           

                                      اونکه نخواست از تو جدا شه من بودم.

یکی گفت یکی نگفت،اونکه گفت تو بودی،                                              

                                                                  اونکه دوستت دارم رو به هیچکسی جز تو نگفت من بودم.



تو را گم كرده ام امروز
و حالا لحظه هاي من
گرفتار سكوتي سرد و غمگينند
وچشمانم كه تا ديروز به عشقت مي درخشيدند
نمي داني چه غمگينند
چراغ روشن شب بود
برايم چشم هاي تو
چه خواهد شد؟؟؟
پر از دلشوره ام بي تا ب و دلگيرم...
كجا ماندي كه من بي تو هزاران بار در يك لحظه مي ميرم؟؟؟


هوای دو نفره بارانی ...
می طلبد که تنها نباشی....
دستی را بفشاری...
سینه ای را گرم کنی...
در آغوشی گم شوی...
محو شوی در عشقی پایدار....
خدایا...
دلم نمی آید بگویم لعنت بر باران....
من تنهایم...
گناه عشاق دلداده چیست؟؟



باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار

باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار

باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار

باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
تشنگی ها خستگی ها را بشوی
باز ای باران ببار


چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,

|
 


به وبلاگ من خوش آمدید

نازترین عکسهای ایرانی

 

 

میترای محسن و محسن میترا

 

آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390

 

ey vaye man
salam
مرا ببوس
یه کم حرف
tavallod
tavallod
بهای عشق و خیانت
میخواهمت
سلام
ای کاش
دوستم بدار
نیاز
؟؟؟
ey babaaaaaaaaaaaaaa
عشق
آغوشت
:-(((
آهسته
دوستت دارم
بهانه
تنها تو را میخواهم
بگو که دوستم داری
یک پنجره برای دیدن
ارزش عشق
شکستم
واسه محسنم
منتظر
نهایت عشق
تقدیم به میترای خودم
وجود تو
عشق
فقط تو
تو فقط بیا
رفتن
آخ قربونش برماااا مرد کوچولو
بطور کمال
به قیمت ...مفت
بهترینو دارم...محسنم
خدانگهدار
قهر
بچه مون این شکلی شه دوس داری؟
چشم ها
تقدیم به عشق پاکم
نیمه ی شب

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان  هم نفس و آدرس asheqanehayerangi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد
.





دانلود فیلم آهنگ عکس و نرم افزار+یوزر پسورد جدید نود ۳۲
كشتي كج و فوتبال
ونوس
روستاي آبخورگ
دلتنگی هایم برای تو
برید جالبه
عاشق لیلی تبریزی
شعر،داستان،آیا می دانید؟
ردیاب خودرو

 

آريانا
بزرگترین وبروزترین وبسایت عاشقانه
حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
خرید پرده اسکرین
قیمت تشک طبی سفت
کاشی رستوران

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 15
بازدید کل : 44130
تعداد مطالب : 209
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


dir="ltr" width="170">

<-PollName->

<-PollItems->

th="16">

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 15
بازدید کل : 44130
تعداد مطالب : 209
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1

http://www.20st.ir/probuy.php?wid=34148&id3=35976

.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


http://www.mobiledaran.ir/probuy.php?wid=34148&id3=15505
http://www.20st.ir/probuy.php?wid=34148&id3=35976
http://www.mobiledaran.ir/probuy.php?wid=34148&id3=15625 --->
http://www.20te20.ir/probuy.php?wid=34148&id3=56245 تبلیغات پیامکیفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زيبا ساز ، نایت اسکین
http://www.20te20.ir/probuy.php?wid=34148&id3=41688